قصص الحق: «بی گمان، این همان قصه راست است» (آل عمران: 62). قصه های راست، اوست و حکایت ها درست در اوست.
قَسَم: «و اگر بدانید آن سوگندی بزرگ است» (واقعه، 76). حق سبحانه، او را سوگند خواند.
قَیّم: «(کتابی) درست و راست» (کهف، 17) و معنی او، راست و درستکار باشد.
کلام: «تا این که سخن خدا را بشنود». (توبه، 6)
کوثر: به قول بعضی «ما خیر کثیر را به تو عطا کردیم» (کوثر، 1) قرآن را به جهت بسیاری احکام و اخبار و قصص و آثار که در او مندرج است کوثر می خواند.
کریم: «بی گمان این قرآنی بزرگوار است» (واقعه، 77). کرمِ قرآن به نسبت قاری و سامع، نهایت پذیر نیست.
مثانی: «خدا بهترین سخنی را فرو فرستاد کتابی است که... دو دو (مکرر) است» (زمر، 23). و آن، به معنی دوباره باشد و به جهت تکرار قصص، آن را مثانی فرمود و نیز گفته اند که قرآن را بدان واسطه مثانی نام نهاد که آیاتش بر مزدوجات، مشتمل است، چون امر و نهی، وعد و وعید، بیم و امید، ثواب و عقاب، عدل و فضل، فرض و نفل، تکلیف و تشریف و علم و عمل، بهشت و دوزخ و مؤمن و کافر و... .
موعظه: «به یقین شما را از پروردگارتان موعظتی آمد» (یونس، 57) و قرآن موعظه ای است نافع (سودمند) و نصیحتی جمیع منافع را جامع؛ گوینده، ربّ العالمین؛ و رساننده، جبرئیل امین؛ و ادا کننده، سیّدالمرسلین؛ و خبر دهنده، علمای دین و ارباب کشف یقین؛ سخت دل کسی که بدین وعظ، پندپذیر نگردد و بدبخت کسی که از این پند، بهره ور نشود.
مُفَصّل: «به سوی شما، کتاب را به تفصیل فرو فرستاد» (انعام، 114). معنی مفصّل، تفصیل یافته باشد؛ یعنی امر و نهی و حلال و حرام او از یکدیگر ممتاز است و هر یک از احکامش جداگانه در مرتبه استقلال و امتیاز.
مکنون: «در کتابی نگاه داشته شده (که لوح محفوظ است)» (واقعه، 78)؛ یعنی پوشیده، و خدای او را مستور داشته و محفوظ ساخته از آن که باطل بر وی مُتَطرّق تواند شد و گفته اند حقیقت وی مخفی است از نظر اغیار، چون دُرّ که در جوف (درون) صدف پوشیده باشد از لوث و غبار.
منادی: «به راستی ما منادی ای شنیدیم که برای ایمان ندا می کرد» (آل عمران، 193). بهترین خواننده به طریق حق، قرآن است، طوبی مر هوشمندی را که به گوش جان ندای او بشنود و به سمع قبول، طاعت دعوت او را اصغا نماید.
مُهَیمَن: یعنی گواهِ راست، «و این کتاب... تصدیق کننده است آنچه را از کتاب ها (ی آسمانی) که پیش از او بوده و مسلط و مراقب و حافظ و گواه بر آنهاست» (مائده، 5). قرآن گواه کتاب های گذشته است.
مُصَدّق: یعنی باور دارنده، «(قرآنی که) تصدیق کننده کتاب های (آسمانی) پیش از اوست» (بقره، 97). کتب (آسمانی) گذشته را تصدیق کند و به راستی آن حکم فرماید.
مجید: «و آن قرآنی گرامی است» (بروج، 21) و معنی او، بزرگوار بود.
مبین: «قرآن آشکار» (یس، 69) و «کتاب آشکار» (قصص، 2) مبین، یعنی آشکار و آشکار کننده به قرآن، روشن و هویدا به خود است و روشن کننده اسرار ازل و ابد است.
مبارک: «و این کتابی است مبارک که آن را فرو فرستادیم» (انعام، 92). برکت او را غایت و میمنت او را نهایت نیست.
متشابه: «کتابی است که متشابه است» (زمر، 23) متشابه، مانند را گویند؛ یعنی آیات قرآن در حُسن عبارت و محض بلاغت، یا در وجوه اعجاز و طرق حکمت، متشابه یکدیگرند.
نجوم: «و به جایگاه های ستارگان سوگند یاد می کنم» (واقعه، 75). نجوم، جمع نجم است و او مقداری باشد از چیزی و مراد بعضی از قرآن است که به هر وقت نازل شده.
نعمت: «و اما نعمت پروردگار خویش را بر زبان آور (و یاد کن)» (ضحی، 12). کتاب کریمِ اوست که اعظم نعمت های عمیمِ اوست.
نور: «و از نوری که با او فرستاده شد پیروی کردند» (اعراف، 157). روشنی جان و دل به لَمَعات انوار اسرار اوست، و روشنایی خانه آب و گل به پرتو آفتاب اخبار و آثار او.
نَبَأ: «بگو که آن، خبری است بزرگ» (ص، 67). قرآن خبری بزرگ است. هر بی خبری به سرحد معرفت او پی نبرد بلکه هیچ باخبری نیز از کُنه حقیقت وی خبر نیابد.
;راز تو بر بی خبران بسته در | ;باخبران نیز ز تو بی خبر |
وحی: «جز این نیست که من شما را به وحی (و فرمان آسمانی می ترسانم)». (انبیاء، 45)
هُدی: «راهنمای پرهیزکاران است» (بقره، 2)؛ یعنی راه نماینده سالکان به سر منزل مراد، و رهاننده سرگشتگان از بیابان ضلال و عِناد.
;گمشدگانیم در این تنگنای | ;ره تو نمایی که تویی رهنمای |
تصدیق: «(و این قرآن) تصدیق چیزی است (از کتب پیشین) که میان دو دست اوست» (یونس، 10) به معنی مصدق است.
صُحُفٌ مُطَهَّره: «پیامبری از (جانب خدا) که صحیفه های پاک را (بر ایشان) می خواند» (بینه، 2) صحیفه های پاک از نقوش باطل و صورت های بی حاصل.
حجّت بالغه: «بگو حجت بالغه از آنِ خداست» (انعام، 149). قرآن در بیان حلال و حرام، حجّتی است کافی و بر صحّت وحدانیّت احد و رسالت احمد صلی الله علیه و آله برهانی وافی.
قول: «پس بندگان مرا بشارت ده، آنان که سخن را می شنوند» (زمر، 17 و 18)؛ یعنی گفته شده، گفتاری مقرون به راستی، و مقدّس از کجی و کاستی.
;قولی است ز نقش هر خلل پاک | ;ارباب عمل از او طربناک |
افضل: قرآن فاضل ترین همه چیزهاست فرود (به غیر از) خدای تعالی.
جوامع الکلم: قرآن را جوامع گفت به جهت آنکه جامع است؛ جمیع آنها را که خلق بدان محتاجند.
شافع: یعنی درخواست کننده قاری.
ماحِل: یعنی سعی نماینده در خصوص مخالف خود.
مُشَفَّع: یعنی شفاعت داده درباره هر که خواهد .
مصدَّق: یعنی باور داشته شده در هر چه گوید.
متین: قرآن، دست آویزی استوار که انفصام و انقطاع بدو راه نیابد.
مأدبه: (قرآن کتابی است) که مهمانی خدا و مهمانی خیرالامم است.
عِصمه: به معنی عاصم است؛ یعنی نگاه دارنده از بلاها.
مِنجاة: محل نجات باشد؛ یعنی هر که پناه به قرآن بَرَد، از آفت ها نجات یابَد، و به جای منجاة، لفظ نجات نیز وارد است و در نهایت، هر دو یکی است.
ثقل: به راستی که من دو چیز گرانبها در میان شما به جای می گذارم. ثقل آن را گویند که او را قدری باشد و گران باشد به قیمت نه به وزن. (و قرآن، ثقل باشد).
سبب: و آن رَسَن باشد.«و این قرآن سبب و ریسمانی است که یک طرف آن در دست خدای عزوجل است و سوی دیگرش در دستان بندگان» و معنی این راجع است به همان معنی که در «حبل» گفته شد.
;قرآن سبب خلاصی ماست | ;زیبا سبب است گفتمت راست |
معنی ظاهرِ هر اسم، رحم ذکر یافت، اما در هر یکی، اشارت ها مندرج است که جز اهل آن، بدان نرسند. آنها که قدم همت از منزل صورت بیرون ننهاده اند نظر ایشان جز بر نام نباشد و جمعی که به بال اقبال، در فضای هوای معنی پرواز نموده اند، از آینه اسم جمالِ مسمّی بر ایشان ظاهر گردد.
;اسم دیدی رو مسمّی را بجوی | ;مَهْ به بالا دان نه اندر آب جوی |
;درگذر از صورت و از نام خیز | ;وز لقب وز نام در معنی گریز |
;ور ز نام و حرف خواهی بگذری | ;پاک کن خود را ز خود هین یکسری |